دوباره قصه که شروع می شود
لحظه ای از تاریخ
لابلای کهنگی یک احساس می خشکد
خواستن !
خمیدگی !
خفتن!
و بعد قصه
بدون اینکه کلاغی فاتح مقصد باشد
تمام می شود
و دوباره یک کتاب دلتنگی
به غربت کتاب های نخوا نده می پیوندد...