از زمین های تاریک بوی تشکیل ادراک میاید

این وبلاگ خلاصه ای از دلتنگی های من است

از زمین های تاریک بوی تشکیل ادراک میاید

این وبلاگ خلاصه ای از دلتنگی های من است

کتاب

دوباره قصه که شروع می شود

لحظه ای از تاریخ

لابلای کهنگی یک احساس می خشکد

خواستن !

خمیدگی !

خفتن!

و بعد قصه

بدون اینکه کلاغی فاتح مقصد باشد

تمام می شود

و دوباره یک کتاب دلتنگی

به غربت کتاب های نخوا نده می پیوندد...

با همیشه فرق می کنی

انگار شکوه هایت سپید تر شده است

عجله کن قهوه سرد می شود

دوباره

فال قهوه و قهر و غربت

نه با ورم نمی شود...!